2 شنبه 4 آذر 96
نوشته شده توسط : perana

در سفر به تهران چند روزی هوای آلوده نوش جان کردیم و به سلامتی بر گشتیم از دیدنی های این سفر تجمع و تظاهرات و سر و صدا بود روزی از روزها در حال عبور از خیابان جمعی را دیدم آتش بر افروخته اند گمان بردم برای فرار از سرما به دامن آتش پناه برده اند ولی چنین نبود زیرا نقابدارانی بودند که با ایجاد رعب و وحشت عربده می کشیدند و طبل می نواختند.

دلیلش را پرسیدم:

گفتند؛چون بنزین گران شده می زنیم و  می سوزانیم و غارت می کنیم!

گفتم؛که را می زنید؟کجا را می سوزانید؟و مال چه کسی را غارت می کنی؟

گفتند:هرچه در سر راهمان باشد مثل فروشگاه ها و  مغازه ها را سوزانده ایم و می سوزانیم!

گفتم مغازه و فروشگاه هایی که سوزانده اید و می سوزانید از آن که بود؟

گفتند نمی دانیم!

گفتند؛ غارت می کنیم!

گفتم؛مال و اموال چه کسی را غارت می کنید؟

گفتند؛نمی دانیم!

گفتند با قمه می زنیم!

گفتم که را می زنید؟

گفتند نمی دانیم و نمی شناسیم!

گفتم؛شما که هستید؟

گفتند این را نیز نمی دانیم!

گفتم فرمان از که می برید؟

گفتند:خموش که این خط قرمز ماست!

در صف نانوایی و داخل تاکسی بحث ها بیشتر بود می گفتند: عده ای در زیر پوشش نقاب آمدند و زدند و بردند و آتش زدند!

از آن ها پرسیدم این ها چه کسانی بودند؟از کجا آمده بودند؟چگونه موجودی بودند؟

گفتند:چهره پوش بودند ولی دوپا داشتند،شاخ نداشتند ولی دست داشتند درست مثل آدمیزاد بودند.

گفتم:آهان! پس مثل آدمیزاد بودند؟متوجه شدم...





:: بازدید از این مطلب : 159
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 1 دی 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: